۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

امروز نوزدهم آذر

امروز نوزدهم آذر







ایستگاه پرتاب توپ.ایستگاه طناب زنی.ایستگاه دوی امداد...امدادی نرسید.موقع بیرون اومدن بارون و برف می بارید.سوپ ها هم آبکی شده بودن.


به زور خودمونو توی صندوق عقب جا دادیم تا شاید بتونیم مخفیانه به دی برسیم...


اما نزدیک بود کاکتوس سبز با گلهای ریز اما سفیدش رو با بنز کمپرسور نقره ای رنگ توی خیابون عوض کنه ولی اون بسته ی کذایی پشت صندلی کار خودش رو کرد!


چپ وراست سوال می کردیم.هرچی جلوتر می رفتیم دورتر می شدیم.انگار اون نقاشی های کوچیک روی دیوار با نوشته های بی سروتهش دوست نداشتن مارو ببین.


ظرفیت چیز خوبیه هرچی بیشتر بهتر.میشه حرفای بیشتری رو توش جا داد حتی دیگه احتیاجی به ره یاب به روز شده با اون قلم نوریش نیست!


یه چیزی که فهمیدم این بود:برای خالی کردن مغزت می تونی توی بارون روی زمین خیس با 4 تا چرخ روی آسفالت سر بخوری وبا شدت تمام به ماشین جلویی بزنی....و بعد از پرسیدن یه سوال نیمه تمام زود محل حادثه رو ترک کنی تا مجبور نشی به جواب های بی سرو تهش مهر تایید بزنی.


برای پایین اومدن همه حاضرن داوطلبانه کمکت کنن.اما برای بالا رفتن غیر ممکنه!


می دونی چی میگه: میگه مجبورم خشک باشم! آخه نمی دونه اگه همینطور خشک بمونه ممکنه ترک برداره شایدم بشکنه...


امروز همه شکستنی شده بودن.حتی من( تنم به تنشون خورده بود)


۲ نظر:

  1. manam yad gereftam...har kasi dar jayi ke gharar dare bayad dorost entekhab kone ke che raftaro amali dashte bashe va nabayad taghsir ro be gardane roozegar digaran benzdaze.in yani eradeye ensani ke az hevoon motemayezesh mikone.agarche gahi sakhte va ehsasat bala mizane jaye kherado migire

    پاسخحذف
  2. shayad hameye adamai ke nozdahome azar didishon be in rahati ha shekastani nabodan, tane to khorde beheshono shekastan,age intori bashe hatman yeki ham boode ke tanesh khorde bashe to.
    "movazeb bashim be kesi nakhorim"

    پاسخحذف