۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

امروز هجدهم آذر 88






هراس های بیهوده...

امروز داشتم با نگاتیو های عکسای قدیمی خودم روی بوم بافت ایجاد میکردم.

جالب بود ...



- تا ساعت 3 نیمه شب به خرخر رادیو گوش می دادمو از توصیه های ایمنیش توی کارم استفاده میکردم.

بعد فکر کردم که خوب میشه روی تخت دراز کشیدو رادیو گوش داد اینجوری تاثیرش بیشتره...



بعد از انجام بافت با رنگای اکر.سبز و قرمز روش کار کردم.جالب بود...



- عجب برفی میاد آبکی و آبکی.سفید نبود...کلی زیرآبی رفتم با دوست بالدارم که تووی لیوان تاریک بود.فکر کنم الانا اومده باشه بیرون.آخه دیگه کسی نیست تا بال هاشو ببینه.

بالداریم دردسر داره هاااا...



استاد کلی ازم تشکر کرد!



- ...


۱ نظر:

  1. 18 آذر روز خوبی بود
    زمانی که از شیشه ی پنجره به بیرون خیره شده بودم قطره های بارون تو صورتم می زد احساس کردم بوسه های خداست که منو پر از نور و انرژی و زندگی می کنه...و آنوقت شب هدیه ی اونو پذیرفتم به سویش عزم پرواز گرفتم

    پاسخحذف