۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

مسافر

مسافر



...


دلم گرفته






دلم عجیب گرفته است


و هیچ چیز


نه این دقایق خوشبو،


که روی شاخه نارنج می شود خاموش


نه این صداقت حرفی


که در سکوت میان این دو برگ شب بوست


نه هیچ چیز


مرا از هجوم خالی اطراف


نمی رهاند


وفکر می کنم


که این ترنم موزون حزن تا به ابد


شنیده خواهدشد






هوای حرف تو آدم را


عبور می دهد از کوچه باغ حکایات


ودر عروق چنین لحن


چه خون تازه محزونی!






...سهراب سپهری

۱ نظر: